خیال گرمای آغوشت این فصل را عاشقانه تر کرده پر و بال داده به عشق دل انگیز و دوست داشتنی تر شده بی شک تُ از دل ِ تابستان به قلبم رسیده ای وخیال بوسه های نابَت را حوالهیِ لب هایم کن از همان هایی که طعم بهشت می دهد و وقتی که به روی حریرِ لبانم می نشیند بی هوا چشمانم بسته می شود مغزم قفل می شود و زبانم لکنت می گیرد تمام ناگفته هایم را از یاد می برم مست می شوم گرم می شوم شعر می شوم چه شبهایے ڪه دلم لک میزند براے یڪلحظه دیدنت بوییدنت بوسیدنت و امان از شبهایے ڪه ندارمت ندارمت ندارمت هر شب از هجومِ نداشتنت به دوست داشتنت به دوست داشتنت به دوست داشتنت پناه میبرم بیا و مرا ببوس به آغوشم خیز بردار و بر استخوانم دهان بگذار از پوستم گذر کن در لایه های تنم بیاسای از شیرابه هایم بدوش و از حوض برکه ی عشق سیراب شو من عمری در نفس هایت می دمم شرم بوسه های تو، عطر گل را بو می کشد عشق باش می پوشَمت و من سالها گریستم برای رویای عشقی که قرار بود شبی روی شاخهی درختان خنده شوند ????با خیال تو به سر بردن اگر هست گناه باخبر باش که من غرق گناهم همه عمر????
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,
|